دلنوشته و عکس

AvazeeQoo



سحرخیزان

همانند طلوع خورشید
بر دیدگانم نشستى

بوى تنت بر هم زد تمام منطقم را
خطوط گوشه چشمانت بر هم زد تمام افکارم را
طرح کرواتت ،گره انداخت به نگاهم،میشناسمش
گونه هایت هنوز هم خجل میشوند

ابر ریزان
همانند لطافت باران
آمدى

سپیده دم
همانند ارامش صداى پرنده ها
بر شانه هایم نشستى

شباهنگ
همانند سیاهى شب
بر لبانم سکوتى جاریست

تو میگذرى
همانند تمام عابران این شهر

من خیره میمانم
بیتوته میزنم در هواى تو...


متن و عکس/مهدیه مدنی_photo by myself

نظرات  (۱)

۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۷:۵۳ عبداله رضوی
عالی بود