دلنوشته و عکس

AvazeeQoo

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بدو تولد» ثبت شده است

مینویسم از بدو تولد

 از اولین تولد گره خوردن نگاهمان از اولین دیدار    

 اولین تولد کلامی که بین من و تو متولد شد

 درست همانند کانال تولد نوزاد که نوری سوسو میکند و بعد وارد دنیای جدید و روشنایی عظیم میشود

 آری همانند نوزادی که اولین عشق خالصانه ی خود را در بغل مارد تجربه می کند

 من همان موقع در نگاه تو متولد شدم .

 مینویسم از اولین تولد لبخندمان که تو با لب های زیبایت همانند رزهایی که در دست داشتی به من لبخند زدی

 درست در همان موقع من متولد شدم

 تو به احترام اولین دیدارمان هفت گل رز آورده بودی

 هفت رز همان عددی که همیشه برای من خوش شانسی داشت

 و تو شدی معجزه زندگی من

 رز هایی که با عطر تن تو درآمیخته شده بود

 گویی رز ها بوی عطر تو را گرفته باشن که این همه اشتیاق برای گرفتن آنها بود

 تو آرام میخندیدی و اصلا حواست نبود در من چه غوغایی به پا کردی با همان لبخند آرام و دلنشین

 و من حواس پرت محو لبخند تو شدم

 تو لبخند میزدی و انگار تمام رزها هم میخندیدن نه انگار همه ی دنیا به من لبخند میزدن

 دقیقا من همان موقع متولد شدم.

 تقدیم به یگانه عشقم

 
دلنوشته و عکس / مهدیه مدنی/ بدو تولد
photo by myself 

mahdieh madani