دلنوشته و عکس

AvazeeQoo

۶۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «avazeeghoo» ثبت شده است

تنم همانند سنگ فرش خسته خیابان پر ازدحام
صدایم همانند حنجره خسته یک پرنده در قفس
افکارم  همانند موهاى تو آشفته
مبتلایم به هر آنچه که از سمت تو مى آید
چشمهایم گاهى جز تو را میبیند
دستان لرزانم هنوز بى قرارى میکنند
همانند مستى میمانى، براى فراموشى ها اما ...اخرش باز سرمستى
 اما چرا باز تو را میطلبم؟؟!!...

متن/مهدیه مدنى

mahdieh madani

کاش در همین لحظه ،زمان حرکت را از یاد میبرد
من و تو باهم فرار میکردیم به یه سیاره دیگر به نام عشق
یادمان میرفت به کجا تعلق داریم
باهم در همان سیاره زندگى میکردیم ،رویا میساختی , پیر میشدیم
دور از چشم همه
اما این رویا نیست من در همین زمین خاکى هم با تو عشق میسازم ،رویا میسازم،زندگى میکنم،پیر میشوم در کنار زیباتربن عشق دنیا


 تقدیم به همسر عزیزم

متن و عکس_مهدیه مدنی_photo by myself

 

mahdieh madani

چشمهایم را میبندم در رویایى غرق میشوم که تو در آن سایه انداختى جلو مى آیى

و پر رنگ تر میشوى

باز هم غرق در آسمان نیلگون چشمانت میشوم

با آنها رویا میسازم، پرنده نیستم اما تو میتوانى با چشمانت به من قدرت پرواز بدهى

آزادانه چرخ میزنم

دستانم را میگیرى

ناگهان از رویاى چشمانت پرت میشوم  در رویایى که تو سایه انداختى

دستانت مرا به بلندترین  نقطه جهان میبرد پرت میکنم دلم میریزد

زیر پایم خالى میشود اما میرسم اخرش به نقطه امن چشمانت

اسمم را میگویى

نگاهم میکنى

چشم مى اندازم

تو در رویاى من هستى یا من در واقعیت تو ...


 متن_مهدیه مدنی

mahdieh madani


  توضیحات کتاب:

شازده کوچولو حاصل احساس ناکامی آنتوان دوسنت اگزوپری در طراحی است. او کنار نوشته های خود دائما پیکره ها یا صحنه  هایی می کشید.مثلا پیش از رسیدن به چهره شازده کوچولو پیکره بچه ای را که گاهی روی تپه ای پرگل ایستاده بر ده ها کاغذ طرح زده است در  این کاب علاوه بر ترجمه شیوای شازده کوجولو برای نخستین بار مجموعه طرح های اولیه نویسنده نیز با عنوان "تولدشازده کوچولو" منتشر شده است.

گزیده ای از کتاب

در این هنگام بود که روباه پیدا شد.
روباه گفت: سلام.
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را ندید ولی مودبانه جواب سلام داد.
صدا گفت: من اینجا هستم زیر درخت سیب...
شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی!...
روباه گفت: من روباه هستم.
شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو...
روباه گفت: من نمی توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده اند.
شازده کوچولو آهی کشید و گفت: ببخش! اما پس از کمی تامل باز گفت: اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی پی چه می گردی؟
شازده کوچولو گفت: من پی آدم ها می گردم. اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت :آدم ها تفنگ دارند و شکار می کنند. این کارشان آزاردهنده است. مرغ هم پرورش می دهند و تنها فایده اشان همین است. تو پی مرغ می گردی؟
شازده کوچولو گفت: نه من پی دوست می گردم. نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده ای است. یعنی ایجاد علاقه کردن...


 عکس/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani

mahdieh madani


 من امید رو از گلبرگ کوچک در میان سنگ های بزرگ آموختم...


 عکس و متن /مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani


 من را ببین، من را میبینى یا خودت را ؟!...
 همه منى که تمام شده و تویى که باقى مانده است
 من میتوانم به اندازه هر دویمان دوستت بدارم
 تو چطور تمام من؟!...
 من میتوانم به جاى هردویمان شب تا سحر به
 تک تک نفسهایمان گوش فرا دهم
 تو چطور بهانه ى بودن من؟!...
 من میتوانم به اندازه همه راه هاى نرفته ،تمام قدم هایمان را بشمارم
 تو چطور همراه من؟!...
 من میتوانم براى با تو ماندن باز هم از سر شروع کنم
 تو چطور آغاز من ؟!...


 عکس و متن/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani


  عکس/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani


  همه ی دنیا رو گیج کرده ایم

 لیوان هایمان هم از نبض هایمان سخن میگویند...

 

عکس و متن/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani

  صندلى هاى قدیمى،ادم هاى جدید
  صندلى نزدیک،دل هاى دور
  چاى تلخ حتى با حبه ی قند
  هنوز هم وقتى پشت این میزها چاى میخورم هواى قدیم در سرم میپیچد
  راستى چرا حال من خوب نیست؟؟!!!


   عکس و متن/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani