دلنوشته و عکس

AvazeeQoo

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است


عطر سنبل، عطر کاج، اتوبیوگرافی خانوم فیروه جزایری دوما نویسنده ایرانی‌الاصل است که از هفت سالگی به خاطر شغل پدرشان از آبادان به آمریکا مهاجرت کرده و  برای همیشه ساکن آمریکا می‌شوند.


قسمتی از متن کتاب عطر سنبل عطرکاج


قبل از اینکه با فرانسوا ازدواج کنم به او گفتم من تیر و طایفه ام هم سر جهازم است. فرانسوا گفت که عاشق تیر و طایفه است به خصوص مال من. حالا هر وقت به دیدن فامیل می رویم که همه شیفته ی شوهرم هستند می بینم که ازدواج او با من اصلا به خاطر همین تیر و طایفه بوده. بدون خویشانم من یک رشته نخ هستم با همدیگر یک فرش ایرانی رنگارنگ و پر نقش و نگار می سازیم. یا مثلا: چینی های لیموژ در نبودشان لذت بیشتری به ارمغان آورده بودند تا وقتی که توی گنجه بودند. البته دیگر یک سرویس چینی نداریم تا برای بچه هایمان به ارث بگذاریم. اما اشکال ندارد. من و فرانسوا تصمیم داریم به فرزندانمان چیز با ارزش تری بدهیم. این حقیقت ساده که بهترین راه برای گذر از مسیر زندگی این است که انسان اهداکننده ی عمده ی مهربانی باشد. به آنها خواهیم گفت که ممکن است کسی با داشتن کلی اشیاء زیبا و قیمتی هنوز بینوا باشد. و گاهی داشتن دستور پخت کیک شکلاتی کافی ست تا انسان بسیار خوشحال تر شود.
mahdieh madani


mahdieh madani

مینویسم از بدو تولد

 از اولین تولد گره خوردن نگاهمان از اولین دیدار    

 اولین تولد کلامی که بین من و تو متولد شد

 درست همانند کانال تولد نوزاد که نوری سوسو میکند و بعد وارد دنیای جدید و روشنایی عظیم میشود

 آری همانند نوزادی که اولین عشق خالصانه ی خود را در بغل مارد تجربه می کند

 من همان موقع در نگاه تو متولد شدم .

 مینویسم از اولین تولد لبخندمان که تو با لب های زیبایت همانند رزهایی که در دست داشتی به من لبخند زدی

 درست در همان موقع من متولد شدم

 تو به احترام اولین دیدارمان هفت گل رز آورده بودی

 هفت رز همان عددی که همیشه برای من خوش شانسی داشت

 و تو شدی معجزه زندگی من

 رز هایی که با عطر تن تو درآمیخته شده بود

 گویی رز ها بوی عطر تو را گرفته باشن که این همه اشتیاق برای گرفتن آنها بود

 تو آرام میخندیدی و اصلا حواست نبود در من چه غوغایی به پا کردی با همان لبخند آرام و دلنشین

 و من حواس پرت محو لبخند تو شدم

 تو لبخند میزدی و انگار تمام رزها هم میخندیدن نه انگار همه ی دنیا به من لبخند میزدن

 دقیقا من همان موقع متولد شدم.

 تقدیم به یگانه عشقم

 
دلنوشته و عکس / مهدیه مدنی/ بدو تولد
photo by myself 

mahdieh madani