دلنوشته و عکس

AvazeeQoo

 

دلم تنگه هواته

میخوام بخندى
برق بزنه دندون طلاییت
اون موهاى حناییت
انگشتر عقیقت
بخارى نفت سوزت
سفره ماست و دوغت
بوى ابگوشت زردت
پلوى شب عیدت
پنج درى شلوغت
آسمون نقره اى
صداى گرگ شبخیز
پشه هاى شبانه
مگس هاى مزاحم
گنجشکهاى سحرخیز
دونه دادن به مرغا،آواز منحصر به فردت
تخم مرغ رنگى، هدیه میدادى عیدى
بوى صحرا و بوته
شَبدر خوردى تو باغچه
بوى نان تنورى، پیچیده توى بُقچه
سَر شیر  تازه ى صبح
دعوا میشد سر صبح
فراموش کردن اِسم، همه رو گفتن تا بلقیس
آب  موتور تو صحرا
اون فانوس رو دیوار
برف و سوز و سرما
کُرسى داغ و تخمه
دلم تنگه هواته

متن و عکس/مهدیه مدنی_photo by myself

نظرات  (۳)

۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۵:۴۲ جناب منزوی
فکر کنم سماور نفتی رو فراموش کردید :)
پاسخ:
:)
۲۰ آذر ۹۷ ، ۰۸:۱۲ عبداله رضوی
زیبا بود
آخی...
یاد بچگیام و خونه قدیمی بابابزرگ و مامان بزرگم افتادم..
یادش بخیر بیشتر اینا رو داشتن

:)
پاسخ:
دقیقا ما با همه این خاطرات بزرگ شدیم