دلنوشته و عکس

AvazeeQoo

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آواز قو» ثبت شده است



کریستین بوبن، ۲۴ آوریل ۱۹۵۱ در شهر کروز فرانسه بدنیا آمد. شهرت این نویسنده برجسته فرانسه از ادبیات فراتر رفته و اندیشه های عمیق و منحصربه فردش است امروزه او را در حوزه اندیشه به عنوان یکی از متفکران معاصر می شناسند. بوبن فارغ التحصیل رشته فلسفه است. او پس از تحصیل در رشته فلسفه به نویسندگی روی آورد. نگرش فلسفی وبن در کارهایش تاثیری عمیق گذاشته است به همین دلیل آثار و افکارش علاوه بر اینکه نزد اهل ادب و فرهنگ جایگاه خاصی دارد، در حوزه اندیشه نیز بسیار مورد توجه است.
وی تا کنون بیش از ۳۵ اثر منتشر کرده است.کریستین بوبن در سال ۱۹۹۳ برنده جایزه ادبی  Dera – maggots یکی از جوایز مهم ادبی ـ فرهنگی فرانسه شد. هر یک از آثار وی گوشه ای از افکار و زندگی او را به تصویر می کشد. تجربه های روزمره زندگی او همچون عشق، تنهایی، دلتنگی، نوستالژی و… دستمایه آثار شاعرانه و نوشته های پر مغزش می شوند. خود او می گوید: هر یک از کتابهایم تابلوی است از یک گوشه زندگیم. من دوست دارم در کتابهایم «زندگی» را نقاشی کنم، «هستی» را بسرایم، «عشق» را بنوازم، «مرگ» را رنگ آمیزی کنم، «تقدس» را به آواز درآورم.»

mahdieh madani


mahdieh madani
mahdieh madani

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم


سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم    رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم    بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر    که به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم
گر چنانست که روی من مسکین گدا را    به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم    نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن    که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت    دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم    که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت    نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم    که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

دکلمه صوتی

عکس/مهدیه مدنی_photo by myself
mahdieh madani


عطر سنبل، عطر کاج، اتوبیوگرافی خانوم فیروه جزایری دوما نویسنده ایرانی‌الاصل است که از هفت سالگی به خاطر شغل پدرشان از آبادان به آمریکا مهاجرت کرده و  برای همیشه ساکن آمریکا می‌شوند.


قسمتی از متن کتاب عطر سنبل عطرکاج


قبل از اینکه با فرانسوا ازدواج کنم به او گفتم من تیر و طایفه ام هم سر جهازم است. فرانسوا گفت که عاشق تیر و طایفه است به خصوص مال من. حالا هر وقت به دیدن فامیل می رویم که همه شیفته ی شوهرم هستند می بینم که ازدواج او با من اصلا به خاطر همین تیر و طایفه بوده. بدون خویشانم من یک رشته نخ هستم با همدیگر یک فرش ایرانی رنگارنگ و پر نقش و نگار می سازیم. یا مثلا: چینی های لیموژ در نبودشان لذت بیشتری به ارمغان آورده بودند تا وقتی که توی گنجه بودند. البته دیگر یک سرویس چینی نداریم تا برای بچه هایمان به ارث بگذاریم. اما اشکال ندارد. من و فرانسوا تصمیم داریم به فرزندانمان چیز با ارزش تری بدهیم. این حقیقت ساده که بهترین راه برای گذر از مسیر زندگی این است که انسان اهداکننده ی عمده ی مهربانی باشد. به آنها خواهیم گفت که ممکن است کسی با داشتن کلی اشیاء زیبا و قیمتی هنوز بینوا باشد. و گاهی داشتن دستور پخت کیک شکلاتی کافی ست تا انسان بسیار خوشحال تر شود.
mahdieh madani

 

 

 
ده سال بعد از حالِ این روزام

با کافه های بی تو در گیرم
گفتم جهانِ بی تو ینی مرگ
ده ساله رفتی و نمیمرم

ده سال بعد از حال این روزام
تو ، توو آغوشه یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست!
تو بهتر از قرصای اعصابی

ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم میشه و تنهام
با حوصله قرمز سفید آبی
رنگین کمون میسازم از قرصام

میترسم از هرچی که جا مونده
از ریمل با گریه هات جاری
از سایه روشن های بعد از من
از شوهری که دوستش داری

گرمِ هماغوشی و لبخندی
توو بستر بی تابتون تا صبح
تکلیف تنهاییم روشن بود
مثله چراغ خوابتوون تا صبح

یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
بارون دلم میخواد هوا اما
مثه موهای دخترت صافه

 عکس/ مهدیه مدنی_photo by myself

 ده سال بعد از حالِ این روزام/حسین غیاثی/ دکلمه رضا پیربادیان

 

mahdieh madani


mahdieh madani

مینویسم از بدو تولد

 از اولین تولد گره خوردن نگاهمان از اولین دیدار    

 اولین تولد کلامی که بین من و تو متولد شد

 درست همانند کانال تولد نوزاد که نوری سوسو میکند و بعد وارد دنیای جدید و روشنایی عظیم میشود

 آری همانند نوزادی که اولین عشق خالصانه ی خود را در بغل مارد تجربه می کند

 من همان موقع در نگاه تو متولد شدم .

 مینویسم از اولین تولد لبخندمان که تو با لب های زیبایت همانند رزهایی که در دست داشتی به من لبخند زدی

 درست در همان موقع من متولد شدم

 تو به احترام اولین دیدارمان هفت گل رز آورده بودی

 هفت رز همان عددی که همیشه برای من خوش شانسی داشت

 و تو شدی معجزه زندگی من

 رز هایی که با عطر تن تو درآمیخته شده بود

 گویی رز ها بوی عطر تو را گرفته باشن که این همه اشتیاق برای گرفتن آنها بود

 تو آرام میخندیدی و اصلا حواست نبود در من چه غوغایی به پا کردی با همان لبخند آرام و دلنشین

 و من حواس پرت محو لبخند تو شدم

 تو لبخند میزدی و انگار تمام رزها هم میخندیدن نه انگار همه ی دنیا به من لبخند میزدن

 دقیقا من همان موقع متولد شدم.

 تقدیم به یگانه عشقم

 
دلنوشته و عکس / مهدیه مدنی/ بدو تولد
photo by myself 

mahdieh madani


عکس/مهدیه مدنی

 photo by myself

mahdieh madani

این روز ها بى حواس ترین زن دنیا منم که در گذر از میان مردم شهر با هر عطرى به یاد تو مست مى شوم

و در چهار خانه ی هر پیراهنى شبیه تو بیتوته مى کنم این روز ها هستى و نیستى و میان بى حواسی هاى معلقم قدم مى زنى تو را مى گردم

 در میان تمام کسانى که شبیه تو نیستند و سراغ تو را از شلوغ ترین خیابان هاى شهر مى گیرم

 نیستى که نیستى و من بى حواس ترین زن دنیا حواسم از تو پرت نمى شود که نمى شود


 


 عکس/ مهدیه مدنی

photo by myself

متن: منیره حسینی
دکلمه: رضا پیربادیان
mahdieh madani