دلنوشته و عکس

AvazeeQoo

۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

 

 هنوز هم حضورت در کافه هاى این شهر مرا گیج میکند
 هنوز هم چشمانم در جستجوى تو تلاش میکنند
 صندلى هاى خالى این کافه را خالى از وجودت پر میکند
 هنوز هم آنقدر محو در دنیاى نبودت،بودنت را تماشا میکنم...


عکس و متن/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani

 

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


مرحوم فریدون مشیری


عکس/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani

 از قاب کوچک پنجره ام میبینم
 که چگونه گل عروس برایت ناز و دلبرى میکند
 و تو خریدار تک تک آنهایى
 انگار گل هاى حیاط هم میدانند
 خورشید دستانت چه ارمغانى برایشان دارد
 و چگونه شبنم از روى برگ به ذوق برق چشمانت خودکشى میکند
 دلم میلرزد
 گلها بیش از انکه به خورشید نیاز پیدا کنند
 به تو محتاج شوند

 عکس ومتن/مهدیه مدنی_photo by myself

mahdieh madani


 عکس/مهدیه مدنی_photo by myselfaa

mahdieh madani



 میخواهم همانند دخترکى سرمست روى شن هاى داغ تابستان قدم بزنم
 

میخواهم موهایم را به نسیم گاه بى گاه موج دریا بسپارم , بگذارم برایشان تصمیم بگیرد به هر سمت و سویى
 

 میخواهم به جاى کلاه تو سایه بیندازى روى صورتم


میخواهم هر آنچه که تو را یاد من مى اندازد عشق بازى کنم

 

چشمهایم را میبندم ,نفس میکشم ,دستهایت را میگیرم , قدم میزنم...

 

 ردپایى از عشق به جا میگذارم ،حسادت موج را به ردپایم احساس میکنم
 

 میخواهم وقتی موج بى قرار به رد پایم مى خورد ، سرمست از عشقم قهرش را کوتاه تر کند


 عکس و دلنوشته/مهدیه مدنی_photo by myself

 رد پای عشق

mahdieh madani


mahdieh madani


mahdieh madani


عطر سنبل، عطر کاج، اتوبیوگرافی خانوم فیروه جزایری دوما نویسنده ایرانی‌الاصل است که از هفت سالگی به خاطر شغل پدرشان از آبادان به آمریکا مهاجرت کرده و  برای همیشه ساکن آمریکا می‌شوند.


قسمتی از متن کتاب عطر سنبل عطرکاج


قبل از اینکه با فرانسوا ازدواج کنم به او گفتم من تیر و طایفه ام هم سر جهازم است. فرانسوا گفت که عاشق تیر و طایفه است به خصوص مال من. حالا هر وقت به دیدن فامیل می رویم که همه شیفته ی شوهرم هستند می بینم که ازدواج او با من اصلا به خاطر همین تیر و طایفه بوده. بدون خویشانم من یک رشته نخ هستم با همدیگر یک فرش ایرانی رنگارنگ و پر نقش و نگار می سازیم. یا مثلا: چینی های لیموژ در نبودشان لذت بیشتری به ارمغان آورده بودند تا وقتی که توی گنجه بودند. البته دیگر یک سرویس چینی نداریم تا برای بچه هایمان به ارث بگذاریم. اما اشکال ندارد. من و فرانسوا تصمیم داریم به فرزندانمان چیز با ارزش تری بدهیم. این حقیقت ساده که بهترین راه برای گذر از مسیر زندگی این است که انسان اهداکننده ی عمده ی مهربانی باشد. به آنها خواهیم گفت که ممکن است کسی با داشتن کلی اشیاء زیبا و قیمتی هنوز بینوا باشد. و گاهی داشتن دستور پخت کیک شکلاتی کافی ست تا انسان بسیار خوشحال تر شود.
mahdieh madani

 

 

 
ده سال بعد از حالِ این روزام

با کافه های بی تو در گیرم
گفتم جهانِ بی تو ینی مرگ
ده ساله رفتی و نمیمرم

ده سال بعد از حال این روزام
تو ، توو آغوشه یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست!
تو بهتر از قرصای اعصابی

ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم میشه و تنهام
با حوصله قرمز سفید آبی
رنگین کمون میسازم از قرصام

میترسم از هرچی که جا مونده
از ریمل با گریه هات جاری
از سایه روشن های بعد از من
از شوهری که دوستش داری

گرمِ هماغوشی و لبخندی
توو بستر بی تابتون تا صبح
تکلیف تنهاییم روشن بود
مثله چراغ خوابتوون تا صبح

یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
بارون دلم میخواد هوا اما
مثه موهای دخترت صافه

 عکس/ مهدیه مدنی_photo by myself

 ده سال بعد از حالِ این روزام/حسین غیاثی/ دکلمه رضا پیربادیان

 

mahdieh madani


mahdieh madani